- گرد برآوردن
- گرد و خاک بر پا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
معنی گرد برآوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- گرد برآوردن
- غبار انگیختن گرد و خاک بلند کردن، پاک کردن گرد چیزی صیقلی کردن، پایمال کردن نابود ساختن: گردش این گنبد و مکرو دهاش گرد برآورد هم از اولیاش. (ناصر خسرو)
- گرد برآوردن ((گَ. بَ وَ دَ))
- نیست و نابود کردن، گرد برانگیختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خودنمایی کردن تکبر ورزیدن سرفرازی: بلند آواز نادان گردن افراخت که دانا را به بیشرمی بینداخت. (گلستان)، سربلند بودن مفتخر بودن، از خود قدرت نشان دادن مقاومت کردن: ببردیم بر دشمنان تاختن نیارست کس گردن افراختن، گردنکشی کردن عصیان ورزیدن، نمو کردن رشد کردن
سر برداشتن، سر بلند کردن، قیام کردن، به پا خاستن
بلند شدن گرد و غبار: سر مست اگر درآیی عالم بهم برآید خاک وجود ما را گرد از عدم برآید. (بدایع سعدی) گرد چیزی گردیدن طوف
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن